روی در رویِ هم، ازخاطرِ هم، دور اما
چشم درچشم هم و بر غمِ هم، کور اما
هرکه در فکرِخود و کارِخود و بارِخودیم
همچو دیوار، که برپا شده، مجبور اما
خالی از عشق، پر از حسرت و دلتنگی و درد
خنده گه گاه بلب ،بی دلِ مسرور اما
غافل از باورِ حوّا، پیِ یک لقمه یِ نان
سجده آریم به هر آدمِ مغروراما
دارم از عشق غزل پشتِ غزل میبافم
عسلی نیست دراین غمزده زنبور اما
.
.
م. زکی زاده
کلمات کلیدی: